تصمیم برای طلاق گرفتن هم مثل ازدواج، باید بر اساس منطق باشه نه احساس. خیلی وقتها زن و شوهر برای یه چیزی میخوان جدا شن، که خودش معلول یک علت اصلیتره که شاید با مراجعه به مشاور رفع بشه، مثلا یه نفر میگه همسرم به من توجه نمیکنه اما اصلش اینه که نوع توجهی که بلدن باهم فرق داره، مثلا یکی با خرید کادو به همسرش محبت میکنه اما همسرش دوست داره حرف عاشقانه بشنوه.
برای همین اگه یه زوج میخوان جدا بشن به جای دخالت های غیر علمی دوست و آشنا و تکرار جمله «حالا تو کوتاه بیا!» توسط بزرگای فامیل، ازشون خواهش کنین برن پیش مشاور که ریشهیابی بشه و ببینه قابل حل شدن هست یا نه. آسیب روحی طلاق به اندازه کافی سنگین هست و دخالتهای بقیه فقط شرایط رو پیچیده تر میکنه.
در نهایت در برخوردمون با کسی که جدا شده، بهش این احساس رو ندیم که دنیا به آخر رسیده و زندگیش به ایستگاه آخر رسیده. از طرفی اگر بعد از مدتی تصمیم به ازدواج مجدد گرفت با یادآوری تجربه تلخ قبلی احساس ارزشمندی اون رو هدف نگیریم و به این نکته هم دقت کنیم که درسته طلاق بعضی وقتها تصمیم درستیه اما همیشه نباید اولین گزینه باشه.